ریتم پای کوبی

زندگی ضرباهنگ عجیبی دارد؛

بلند میشویم،شروع میکنیم به رقصیدن

خوشحال وُ شادان

اواسطش به اوج میرسد!

اوج زیبایی،خوشحالی؛خنده های بی دلیل

...

اما انتهایش تلخ تمام میشود؛

مرگ ، آخرین صدایی ست که می شنویم!

کوتاه،محکم،سنگین و دردناک...

دو نفره

نه چای کمر باریکِ قند پهلوی کنار پنجره ی کافه

نه قهوه ی تلخ کنار شومینه ی گُر گرفته

هیچ کدام

مزه ی چای یخ کرده ی دو نفره مان را نداد!

دلیلش را تازه امروز فهمیدم؛

همه ی آنها چیزی به وسعت بودنت را کم داشت...!!!!

امام رضا

گویند غریب است . اما اوست که آهو را ضامن و غریبان را پناه  است سایه دستان سبزش سر های فرود آمده بر آستانش را مهربانانه می نوازد . دلم  برای تو تنگ است . دلم برای آن صحن و سرای  آسمانی  آن حال و هوای روحانی  آن گنبد  و ایوان طلایی تنگ است

درد دل

میگفت : این روزهــــایم به تظاهر می گذرد

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

قتل عمد

دلم میخواست قاتل باشم ...

عجیب نیست دلت بخواهد خودت را با گذشته ات بکشی ...

من خودم را خواهم کشت به پاس  گذشته ی منحوسم  خودم  را خواهم کشت

و هر آن  کس که در گذشته من سهمی داشت  آن را هم خواهم کشت ...

دیگر  میخواهم پشت میله ها زندگی کنم از هوای بد بیرون منتفرم از آدمهای پر ادعا متنفر از دنیای خارج از زندان

از آزادی نمایشی متنفرم از دخالت آدمها در حیاتم منتفرم

میخواهم با  قتل عمد خود را روانه زندانی کنم که از آدمهای فرار کنم چندی پشت میله ها خواهم ماند و بعد اعدام

خواهم شد ...

متنفرم  از کسانی که وجود شان  از اول هم اشتباه بود . متنفرم از کسانی که  آدم نیستن ..میخواهم قاتل شوم

و به جرم قتل عمد اعدام شوم

 

 

گل یا پوچ

هر دو مشت من پوچ است

می خواهی خالی بازی کنم ؟ تا ببینی !!!

تو بردی ..

 تو بردی .. با توام زندگی تو بردی

تو هرطور که دوست داشتی  بازی کردی و من هم با دستان خالیم برای تو بازی کردم

و تو خیال کردی که گل در دستان من است اما اشتباه کردی

 راستش من آنقدر دستانم خالی بود که حتی اگر گل هم در دستانم بود باز هم توان پنهان کردنش را نداشتم..

 

زندگی تو بردی.... آفرین /فقط دیگر کافی ست من حال بازی کردن ندارم نه که نخواهم بازی کنم  نه فقط دیگرگل یا پوچ دوست ندارم بیا با من بازی دیگری آغاز کن  

 

بیا با هم  زووو بازی کنیم بازی نفسگیری ست اما من تمام این روزها نفسم را حبس کردم تا  با  تو  بازی کنم

فوقش اینکه نفسم تمام میشود و تو باز هم برنده میشی فقط اینبار دیگر من از صحنه بازی خارج میشوم چرا که دیگر  نفسی ندارم

 

 

 

 

وابستگی های کودکانه

یعنی خود زندگی ، خود آرامش

 

اینبار آرزو نمیکنم

سه چیز را برای هیچکس آرزو نمیکنم ...

تنهایی‌ ...

سه روز بارانی ...

و این دو سوال ، میایی ؟؟ نمیایی؟؟

همه چیز در باور من

 
 
 
 
 
یاد من باشد فردا دم صبح

به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم

و به انگشت نخی خواهم بست

تا فراموش، نگردد فردا

زندگی شیرین است، زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی

کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید

به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم، در دل

لحظه را در یابم

من به بازار محبت بروم فردا صبح

مهربانی خودم، عرضه کنم

یک بغل عشق از آنجا بخرم
 
 
یاد من باشد فردا حتما
 
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
 
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
 
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
 
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
 
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
.............................................................................................................
پ.ن: دیشب تو ی امامزاد صالح از ته دل برای همه دعا کردم
 
دیشب همه رو بخشیدم حتی خودمو
 

مقصود تویی...

 

 

برداشتی از وبلاگ فرشته غریب

دیگر احتیاط لازم نیست....

شکستنی ها شکست ...

هرطور مایلید حمل کنید...!!

************

پ.ن: دوستان و همراهان عزیز سلام

به تازگی تصمیمی گرفتم برای مدتی نباشم...

شاید وبلاگ رو حذف کنم و شاید هم با اسم جدید برگردم و شاید با همین نام و با همین وبلاگ برگردم

اما میروم ....

توی این مدت دوستای خوبی مثل آبجی مهسا ..میلاد باوفا .آقا وحید گل، بانو ، علیرضای با احساس ، بچه های ایران، آراد،تارا،مجید و امید ، مـטּ و هـבهـב، سروش و علی مهربون  و کلی دوست با معرفت بودن که به خاطر آشنا شدن باهاشون از خدا ممنونم ..درسته که میرم اما شما بهم سر بزنین دلم برای مهربون همتون تنگ میشه ..امیدوارم با نگاه مهربونتون نامهربونی روزگار رو نبینین .

...........................................................................................................................................

سلام مرا به وجدانت برسان؛

و اگر بیدار بود، بپرس؛

چگونه شب ها را آسوده می خوابد ...؟!

............................................

خواه پند گیر خواه ملال

- غضب "پریشانی" است... نهایتش "پشیمانی" است ...

- "به طرف" گوش بده... "بی طرف" نظر بده ...

- شکیبایی... بر هر "دعوایی"، "دواست"...

- هر چه "بضاعتمان" کمتراست ... "قضاوتمان" بیشتر است...

- با "خویشتنداری" ... "خویشاوند داری" ...

- "بخشش" ... پاک کن "رنجش" ...

- به "خشم" ... "چشم" نگو ...

- در اینکه با هم "تفاوت داریم"... با هم "تفاهم داریم"!؟

- موقع عصبانیت... "داد نزن" خود را "باد بزن"!

- سوء تفاهم، "تیر خطایی" است... که از "گمان" رها می شود!

- انسان "خوشرو" ... گل "خوشبو" ست.

- "آتشنشان" باش ... "آتشفشان" نباش ...

- از دورویی "دوری" کنیم... جای "دوری" نمی رود!

- وقتی "دور هم" جمع نشدیم ... "دور از هم" منها شدیم!

- از "تنفر" ... "متنفرم" ...

- "می توانست" اینطور نباشد... "می توانم" اینطور نباشم ...

با یک روز نو چطوری ؟

تحویل نمیگیرم

سالی را که

بدون تو تحویل شود ...

***************

سال 1391 با تمام خوبی ها و بدی هاش گذشت

و تنها خاطره ای از اون باقی موند.

با این وجود هنوز نفهمیدم 1 سال به عمرمون اضافه شد

یا اینکه 1 سال از عمرمون کم شد .

بهار طبیعت ، که امید زندگی مجدد حتی پس از خزان و مرگ رومیده از راه رسید

عید و آغاز سال نو رو خدمت همه ی شما  عزیزان تبریک و

تهنیت میگم . و امیدوارم با کارهایی که انجام میدیم اون رو یکی از

بهترین سالهای عمرمون تبدیل کنیم.

طبق معمول خبرهای خوش یا ناخوشی در این سال جدید خواهیم داشت

ولی چیزی که مهمه اینه که نه به خودمون غره بشیم و غرور بگیرتمون

و نه اینکه فکر کنیم دنیا به آخر رسیده و عرصه برای زندگی تنگ شده .

و بلاخره این نیز بگذرد ... براتون صبر و سعه صدر آرزومندم .

از همه ی شما که در طول یک سال گذشته من رو تحمل کردید

کمال تشکر رو دارم

سال ۱۳۹۲ مبارک

از اعماق وجودم  براتون  در سال جدید بهترین ها رو آرزو میکنم

کاش کودک بودم

کاش هیچ وقت آرزو نمیکردم کفش های مادرم اندازه ی پاهایم شود

************

به دوران کودکیت برگرد

کودک که بودی از زندگی چه میدانستی؟

نگاهت معصوم و خندهای کودکانه ات از ته دل

بزرگترین دلخوشیهایت داشتن اسباب بازی دوستت،پوشیدن گفش بزرگترها

و حتی خوردن یک تکه کوچک شکلات

بچه که بودی حسادت،کینه و نفرت در قلب کوچکت جایی نداشت

دوست داشتنت پاک و بی ریا

بخشیدنت با رضایت

چاره ی ناراحتی ات یک لحظه گریستن

و این پایان تمام کدورتها بود

می خندیدی و در دنیای خودت غرق می شدی!

چه شد؟ بزرگ شدی...؟!!!

من تمام شدم

راز من، راز تو، راز زندگی ....


خستگی های مفرط روح..


دلتنگی های بی نشانه ی دل..


اشكهای پنهانی!


تمام راز من است، اين روزها!


با زبان عشق سخن بگويم


يا


به زبان سكوت سالها؟!


نمی دانم !


شايد برای گفتن دير باشد....


برای گفتن از عشق؛


برای گفتن از عشق؛


سكوت بهترين زبان دنياست.


دوستش داشته باشی و در عين نياز،


بزرگترين راز زندگی ات را در پس اندوه شبانه ات كتمان كنی.


اگر عاشقی!


چشمانت را ببند؛


نگاهت را بدزد؛


نمی دانم.........!


كاری نكن!چيزی نگو...


عشق پر از دلتنگيست...


دلتنگی هايت را در دلت نگه دار...


او را درگير احساست نكن!


صبور باش؛


تحمل كن؛


پنهانی عشق بورز؛


پنهانی اشک بريز؛


پنهانی عاشق باش .....


سكوت كن، نگاه كن، دلتنگ باش. عاشق باش


سكوت كن،سكوت كن،درد بكش،حسرت بخور، و باز سكوت كن


كه اين نياز پر راز


اينگونه تا ابد


جاودانه خواهد ماند!



" لب که باز کنی تمام میشوی "

این از من


برای دل خودم می نویسم ...

برای دلتنگی هایم

برای دغدغه های خودم

برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !

برای دلی که دلتنگم نیست ...

برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...

برای خودم می نویسم !

بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.! 

**************

نـشـانـی ام عـوض نـشـده

هـنـوز در هـمـیـن خـانـه ام…!

فـقـط دیـگـر…

زنـدگـی نـمـی کـنـم !

***************

چرا نگاه می کنی ؟ تنها ندیده ای ؟

به من نخند ...

من هم روزگاری

عزیز دل کسی بودم ... 

به نام او که گر حکم کند همه محکوم میشویم

محبوبم حق  :

حتی سیلی زدنت هم شیرین است .حتی اخمت هم مایه آرامش و حتی غضبت هم مایه دلگرمی است ... 

تودرست سر بزنگاه با همه ناراحتیت با همه غضبت و با همه جبروتت  مهربانی میکنی دستم را میگیری و  مرا

از دریای زندگیم که حالا متلاطم  شده  بیرونم میکشی و در ساحل آرامش میگذاری تا باردیگر تو را با عمق

 وجودم احساس کنم و شرمنده از خطاهایم بگویم " خدایا مرا  ببخش" و از نو دوباره آغاز کنم ....

 

خدایا ما را آنی و کمتر از آنی به حال خود رها مکن...

 

بازی عوض شد

دیگه بازی عوض شد حالا میخوام چرخ و فلک رو بر عکس بچرخونم .....

دیگه ریتم پای کوبیم عوض شد میخوام به ساز خودم برقصم نه دنیا....

بی اجازه میخوام بازی رو عوض کنم

مثل

 ابر  که از آسمان اجازه نمی گیرد.

زخمی که خودم زدم

زخم ها" خوب می شوند!

امـــــا

"خـــوب شـــدن"


با

"مثل روز اول شدن"


خیلی فرق داره ..

کمی با من مدارا کن

کافیست لحظه ایی بخواهم خودم باشم .آن وقت است که  همه میگویند: چی شده؟

حال خوبی نداشتم. سر کلاس بودم حواسم همه جا بود الی به درس. استاد میگفت و من فقط نگاهش میکردم . با خودم فکر میکردم من کیم؟ اینجا چی کار میکنم؟ با خودم اتفاقات که برام افتاده بود مرور میکردم ... با خودم گفتم این منم یا اونی که این سالها بودم ...

گوشیم لرزی کرد از افکارم اومدم بیرون کلاس تمام شده بود / خیلی از دوستانم نگرانم بودن که چرا بعد از اتمام کلاس نرفتم پایین / بی حوصله وسایلم رو جمع کردم آهسته از کلاس رفتم بیرون / دوستان توی راهرو با گفتن: خانم دکتر سلام و شوخی های همیشگی سعی کردن منو سر حال کنن /اما فایده نداشت با سر جواب سلامشون رو دادم و به شوخی هاشون خنده محوی زدم و ازشون جدا شدم/ توی راه پله هم  سلام بقیه دانشجوها رو فقط با سر دادم و وارد حیاط دانشگاه شدم...

دوستانم منو هیچ وقت با این حال ندیده بودن / واسه همین سوالاتشون شروع شد ....

در ادامه بخوانید

ادامه نوشته

ای معنای انتظار یک لحظه بایست دیوانه شدم به خاطرتت کافی نیست

 

دوستش دارم ...
بزرگيش را ... سکوتش را ... عظمتش را ...
اُبهتش را ... تنهاييش را ...
حکمتش را ... صبرش را ... و ... و ...
بودنش عادتيست ، مثل نفس کشيدن !
خدا را ميگويم . .

****

سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

****

باران می بارد…
به حرمت کداممان,
نمیدانم!
من همین قدرمیدانم؛ باران صدای پای اجابت است.
خدا با همه جبروتش دارد ناز میخرد
نیاز کن…
مرا نیز دعا کن

کی جنس دلمان از سنگ شد؟

 

 

میدونی تو دنیا هیچ چیز غیــــر قابل توضیح تــر از این اتفاق نیست که
اونیکه مــــــــــن بزرگش کردم ؛

کوچیکم کرد ...

***

کی جنس دلمان از سنگ شد؟

 

بازیگر

باید تندیس بهترین بازیگر را به تو  داد . اینقدر که خوب  در صحنه روزگار بازی میکنی /

گاهی دلم میخواهد فیلم زندگی  را آهسته کنم و تو را خوب نظاره کنم تو چنان در نقش خود غرق شدی که گاهی من هم جلوی تو کم میآورم بگذار لااقل من هم تندیس بهترین بازیگر نقش مکمل را بگیرم آخر کنار تو بازی کردن خیلی حس خوبی دارد /

هر روز به طرز جدیدی گریم میکنی  برای همین است که هر روز برایم تازگی داری/ تو خیلی خوب بلدی چطور تماشاچیان را جذب خود کنی برای همین است که همیشه مورد تحسینی و برای همین است که کارگردان روزگار در زمان خلق نقش تو خودش را بهترین خالق معرفی میکند  /

 آی آدم ها ...آرزو دارم همیشه در سکانس های زندگیتان خوش بدرخشید

تو هم با من نمی مانی

تمامش کن بیا از هم جداشیم ...

****

تو هم با من نمی مانی برو بگذار برگردم/ دلم میخواست میشد با نگاهت قهر میکردم /

هوا ابریست. دلتنگم / و من چندیست دارم با خودم با عشق می جنگم /

اگر میشد برایت مینوشتم لحظه هایم را صدایم را سکوتم را/

 اگر میشد برای دیدنت دل دل نمیکردم /

اگر میشد که افسار دلم را ول نمیکردم/

****************

باید فراموشت کنم.چندیست تمرین می کنم/

من می توانم میشود.آرام تلقین می کنم /

حالم ! نه اصلا خوب نیست.تا بعد بهتر میشوم/

فکری برای این دل آرام و غمگین می کنم/

من می پذیرم رفته ای و برنمیگردی همین!!!!!!!!!!!!!

خود را برای درک این صد بار تحسین می کنم/

کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست /

این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین می کنم......

 خداحافظ همین حالا.........

شاید اگر ....

در میانه  ی راه می ایستم و خستگی را از روی سر شانه هایم پاک میکنم.

به گمانم وقت آن رسیده تا کمی استراحت کنم و خودم را از خودم  دور کنم .

کمی خودم را به حال خودم رها کنم .

نفس راحتی بکشم و عزمم را جزم کنم تا در ادامه راه ٬ راه کم بیارورد و من هنوز ادامه  دهم .

شاید اگر دو راهی سر راه زندگیم نبود لحظه ایی هم توقف نمیکردم .

 و بی وقفه راه را طی میکردم .

شاید اگر .....

به کجا چنین شتابان

قبل از هر چیز به خاطر استفاده بیش از اندازه از کلمه فلان پوزش می طلبم

ما ایرانیان را چه شده که این چنین قضاوت میکنیم درمورد یک دیگر. مگر ما از نسل آریایی نیستیم مگر تمدن دوهزار پانصد ساله نداریم مگر کوروش کبیر حاکم سرزمین ما نبوده .مگر غیر از این است که ایران هیچگاه استعمار نشده پس ما را چه شده که به این راحتی درمورد هم قضاوت میکنیم حرف میزنیم و تهمت بار هم دیگر میکنیم .فلان کارگردان و تهیه کننده به خاطر ساخت یک فیلم مذهبی به خود اجازه میدهد درمورد فلان کارگردان که برای کشورمان افتخار کسب کرده ناسزا بگویید وکارش را کم بشمارد. چرا احترام به یکدیگر را فراموش کردیم؟ چرا به خودمان اجازه میدهیم در حوزه ایی که تخصص ما نیست دخالت کنیم ؟آهای فلان کارگردان و تهییه کننده گرامی جایزه از پاکستان گرفتن تو هم افتخار است جایزه اسکار هم افتخار/ ما را چه شده به خاطر هیچ و پوچ برای هم میزنیم خانه هنرمندان تخته میکینم بعد باز میکنیم از بازیگران زن کشوران بدگوییی میکنیم الفاظ ناروا میزنیم/اسکار را تحریم میکنیم/که چه برای چه؟ چرا مرزها رو قاطی میکنیم هنر معقوله اش از همه چیز جداست .مرگ استاد سمندریان فلان بازیگر برای مرگ استادش گریه میکند به خاطر بازی در تئاتری که هیچ گاه فرصتش را نکرده دست میزند برایش کاریکاتور میسازیم/کنسرت فلان خواننده فلان بازیگر با فلان دختر بازیگرش محض تفریح حضور پیدا میکند هوووش میکنیمش که چه ؟ فلان تیم با فلا تیم بازی میکند(دربی) به بازیکنان سنگ میزنیم ای بابا این بازکنان همان کسانی هستن که در تیم ملی ما توپ میزنن پس چرا در حق خودمان بد میکنیم/فلان بازیکنان به دلیلی نامعلوم وسط زمین تلو تلو میخورند بعد شانه خالی میکنیم و متهمشان میکینم... چرا ؟ مهربانی کجا رفته ؟ عطوفت چی شده چه بر سر انسانیت آمده؟برای تفاوت عقاید مقابل هم می ایستیم ..برای یک خطای فلان سازمان برای فلان زلزله آبروی کشورت  را زیر رو میکینم  که چه؟کشور های دیگر مگر مشکل ندارن همه جا جار میزنن مایه سوء استفاده فراهم میکنن.. کافیست جانم به لبم رسیده دلم برای وطنم میسوزد دلم برای مردمان مهربانش که اکنون سنگ شده اند میسوزد باشد شرایط روزگار بد است زندگی ها سخت شده قبول اما چرا خودمان به خودمان بد میکنیم ...ما بد عادت شدیم دیگر خودمان را هم دوست نداریم به پولمان احترام نمیگذاریم مچاله اش میکنیم رویش یاداشت مینویسم چرا؟ عابران از خیابان عبور میکنن موتوریها از  گذرگاه عابران عبور میکنن قضاوت کنین این درست است حتما باید برایمان جریمه در نظر بگیرند ....  از تلفن همراهمان بد استفاده میبکنیم ..مزاحمی زنگ میزنیم زندگی ها را از هم میپاشنیم که چه؟ مگر کاری دیگری نداریم..زباله میریزیم به بی فرهنگی فلان کس  که آدامسش به لباسمان چسبیده خورده میگیریم !! این ماییم ؟؟ بگذارید راحت بگویم به بیراه رفتیم ما شتابان به بیراه رفتیم و حواسمان را به خودمان هم ندادیم   حتی  گه گاهی به خودمان هم نگفتیم

به کجا چنین شتابان!!!!!!!!

سنگ هم میشکند

می گویند سنگها نمی شکنند

ولی من بارها دیدم که سنگها هم  میشکنند

سنگها میشکنند و میشوند ریگ

 خرد میشوند. میشوند ماسه

خوردتر  میشوند.  میشوند شن

پس سختی سنگ هم بی دوام است

دلتنگی

چقدر دلم برای دیدن چشمان معصومش تنگ شده .

دلم برای شیطنتش تنگ شده 

 حتی دلم برای  عصبانی شدنش ....

و من چه قدر بی قرار عطر وجودش شدم

نامش را نمی برم چرا که می هراسم بفهمم که آنقدر که من دوستش دارم

 او نسبت به من بی  علاقه است

وایییییییییییییییییییییییییییی دلم براش تنگ شده حتی از این فاصله ....

برای یک دوست

 دوستان نازنینم سلام...

همراهان خوبم سلام ....

برای اولین بار قراره مدتی به دلایلی به وبلاگ سر نزنم !

ولی هرجا هستم یاد شما خوبان هستم ...

 

 

 

محض خنده

سر صبحی بد یه عمر شاد از خواب بیدار شدم بابام رو دیدم  بهش میگم

سلام بابای مهربونم/ بابام یه چشم و ابرویی می یاد میگه: سلام گرگ بی طمع نیست /چیه باز

 پول می خوای ؟ پولات رو چی کار می کینی ؟ نکنه معتاد شدی؟ ترک کن بیچاره/ بعد از 5 دقیقه تکه

انداختن میزنه زیر خنده میگه شوخی کردم خواستم خواب از سرت بپره

...............................................................

اسمش دم پایی اما هیچ وقت  دم پا نیست همیشه دورترین نقطه دستشویی پارک شده

.................................................................

مامانم صدام کرده می گه بیا منو با ماشین ببر فلان جا برسون/

بهش میگم مامان جان حال ندارم برو آژانسی سر کوچه ماشین کرایه کن/ اونم میره و هیچی نمیگه

سر ظهری بهش میگم مامان جان من دیرم شده باید برم، پاشو یه ناهار درست کن /

 برگشته بهم میگه : حال ندارم ، برو زیر آفتاب بشین فتوسنتز کن

در ادامه بیشتر بخوانید

 

ادامه نوشته